منیره پنج تنی
نمی دانم و فکر نکرده ام که آیا شطرنج را میتوان در ذیل عنوان کلی ورزش آورد یا نه ولی آن را چندان مهم میدانم که نمیخواهم دچار خانه بدوشی شود. پس بهتر است در همین خانهای که هست بماند. ورزش دانستن شطرنج حتی اگر درست نباشد، زیانی از آن به ورزش و هیچ چیز دیگر نمیرسد شاید ورزشکاران هم خوش داشته باشند که شطرنج ورزش به حساب آید. اما در بعضی تلویزیونهای غربی دیدهام که پوکر را در شبکههای ورزش پخش میکنند. اگر قرار است دایره در این سمت و سوها وسعت یابد، بهتر است که ورزش به تربیت بدنی محدود باشد.
اغلب افرادی که دو واژه فوتبال و فلسفه را کنار هم میبینند، با تعجب از ربط و نسبت میان آنها پرسش میکنند. به همین خاطر من برای پرسش نخست میخواهم از شما بپرسم نه فقط فوتبال بلکه ورزش به طور کلی چگونه و از چه ابعادی میتواند موضوع تفکر فلسفی قرار گیرد؟آدمیان در زندگی با بسیار چیزها سروکار دارند که به وجود و ماهیتشان توجه نمیکنند و نمیپرسند که چیستند و چرا هستند و با آنها چه باید کرد اما گاهی بعضی از این چیزها صورت و جایگاه خاص و وضع اثر گذار و کارساز و احیاناً غیر عادی و بحرانی و مشکل پیدا میکنند و به صورت مسئله در میآیند. چنانکه فیالمثل فقر همیشه بوده است اما تا قرن نوزدهم کسی نپرسیده بود فقر چیست و از کجاست و چگونه رفع میشود؟ پرسش فقر وقتی مطرح شد که اندیشه و گمان فائق آمدن بر آن پیش آمده بود. اکنون هم بسیار چیزها و از جمله ورزش حرفهای بطور کلی و مخصوصاً فوتبال در عداد مسائل زندگی عصر ما درآمده است. فوتبال از آن جهت مهم است که نه فقط از میان همه بازی های ورزشی علاقهمندان بیشتر دارد بلکه جزیی از نظام زندگی شده و در اقتصاد و صنعت و تجارت جهان شأن و مقام ممتاز یافته است. با این پیش آمد فوتبال دیگر یک تعلق نیست و اهمیت ندارد که مثلاً فوتبالیستها مشهورترین مردمان و پولسازترین آنان شدهاند پرسش اینست که آیا زندگی بدون فوتبال ممکن است و چیزی هست بتواند که جای فوتبال را بگیرد امروزه بیشتر از فلسفه هنر سخن میگوییم و به طور اختصاصی درباره فلسفه فیلم، فلسفه موسیقی، فلسفه رمان و ... نیز صحبت میکنیم. به نظر شما آیا باید صرفاً از فلسفه ورزش سخن گفت یا اگر سخن از فلسفه فوتبال گفتیم این بدان معنی است که هر ورزشی فلسفه مضاعف مخصوص به خود را دارد، مثل فلسفه والیبال، فلسفه بسکتبال و غیره ...؟
من از فلسفه ورزشها نمیگویم بلکه پرسشم اینست که چرا فوتبال در جهان تا این اندازه اهمیت یافته است. شاید بدانید که من خود ورزشکار نبودهام و نیستم و اگر ملامتم نمیکنید بگویم بعضی ورزشها مثل ژیمناستیک و تنیس و سپکتاکرا را از فوتبال زیباتر میدانم. اما این ها در جنب فوتبال هیچ فروغی ندارند. یکبار در یک فرودگاه خارجی فرصتی دست داد تا ده پانزده روزنامه را ورق بزنم و طبق عادت خود به صفحات ورزش هم نظری انداختم. شاید در صد ستون خبر نود و پنج ستونش به فوتبال اختصاص داشت. روزنامهها کم و بیش میدانند که خوانندگانشان چه میخواهند و برای آن ها چه باید بنویسند. البته از فلسفه ورزش هم میتوان سخن گفت اما بهتر است اکنون در این باب چیزی نگویم پس من پرسشم را به شیوه دیگری طرح می کنم. به نظر شما ورزش چیست؟ به نوع فعالیتی ورزشی میگوییم؟ در همین جا نمی توانم از این پرسش صرفنظر کنم که به نظر شما آیا شطرنج ورزش است؟نمیخواستم از فلسفه ورزش بگویم اما چه کنم که شما پرسش را به صورت صریح و بی واسطه پیش آوردید. پس ناگزیر به اشاره عرض میکنم که ورزش در اصطلاح متداول به معنی تربیت بدن برای افزایش تواناییهای جسمی و اخلاقی است. اما چون از قدیم میان ورزشکاران و پهلوانان مسابقه ترتیب میدادهاند، ورزش با بازی قرین شده و بسیاری از بازی های غیر ورزشی یا غیر پهلوانی را هم در زمره ورزش ها وارد کردهاند البته شطرنج یک نوع ورزش فکری است. من حقیقة نمیدانم و فکر نکردهام که آیا شطرنج را میتوان در ذیل عنوان کلی ورزش آورد یا نه ولی آن را چندان مهم میدانم که نمیخواهم دچار خانه بدوشی شود. پس بهتر است در همین خانهای که هست بماند. بخصوص که ورزش دانستن شطرنج حتی اگر درست نباشد، زیانی از آن به ورزش و هیچ چیز دیگر نمیرسد شاید ورزشکاران هم خوش داشته باشند که شطرنج ورزش به حساب آید. اما در بعضی تلویزیونهای غربی دیدهام که پوکر را در شبکههای ورزش پخش میکنند. اگر قرار است دایره در این سمت و سوها وسعت یابد، بهتر است که ورزش به تربیت بدنی محدود باشد. نمی توان از ورزش سخن گفت و نسبتش را با بازی در نظر نگرفت. بازی به عنوان یک مفهوم فلسفی چه شباهت ها و اختلافاتی با ورزش دارد؟بازی ضرورة بازی ورزشی نیست منتهی بازیهای ورزشی هم هست و چون مهم ترین بازی ها، بازی های ورزشی است لفظ بازی، ورزش را متبادر به ذهن میکند. مردم با ورزش سه نسبت دارند. جمعی ورزشکارند و جمعی از قبل ورزش نان میخورند و گروهی هم تماشاگران ورزشها هستند تماشاگران، تماشگر بازیها هستند و شاید اگر ورزش بازی نبود به آن علاقهای نشان نمیدادند. در دوران اخیر کم کم بازی از طبیعت خود خارج شده است. از جمله اوصاف بازی این است که غایت ندارد و از آن توقع سود نباید داشت ولی مدرنیته همه چیز را در راه غایت خود به کار میگیرد و میبینیم که مثلاً فوتبال ( از بازی های که در دوران مدرن پدید آمده است) به تجارت و صنعت مبدّل شده است، حتی بازیکنان (یا لااقل بازیکنان نامدار) دفتر بازرگانی و مشاور حقوقی و . . . دارند (بقیه بازیکنان هم باید زحمت بکشند تا چرخ این تجارت بگردد.) بازی وقتی غایت پیدا میکند دیگر بازی نیست و اگر هم نام بازی را حفظ کند، اثری که بازی در زندگی عمومی و روابط و مناسبات مردمان دارد برآن مترتب نمیشود. بازی بی قصد و غرض است. این را مخصوصاً بازیکنان باید بدانند. آدمیان به اقتضای ساحت صفا و صدق وجودشان و نه برای کسب سود و رسیدن به مقصود به آن میپردازند. با توجه به این معنی اگر بازی در خدمت مقاصد سوداگرانه و سیاسی درآید چون وسیله مناسبی برای رسیدن به این مقاصد نیست اگر با آن به بعضی از این مقاصد ( مثل سودهای کلان) بتوان رسید، بازی دیگر بازی نخواهد بود و چه بسا که یک نمایش خوب باشد.مایلم به سرگرمی به عنوان یکی از بارزترین وجوه بازی بپردازید و بگویید که این وجه در مورد ورزشها چگونه است؟
آدمیان به بازی – هر بازی که باشد- علاقه و نیاز دارند. صفت ذاتی بازی اینست که ناظر به سود و برای بهرهبرداری نیست و نتیجهاش هرچه باشد جز در وهم اعتبار و اهمیت ندارد ( اینکه مسابقات ورزشی با چه سودها و سوداها ملازم است و در پس پرده ظاهر آن چه صلاح ها و فسادها وجود دارد مطلبی است که به اصل و ماهیت بازی ربط ندارد بلکه به تجاری شدن ورزش و تبدیل آن به یکی از مظاهر قدرت باز میگردد. فوتبال یا هر بازی ورزشی برای مردم و تماشاگران بازی است اما برای صاحبان باشگاهها و گردانندگان بازی ها و بازیگران و دلال ها و موسسات شرط بندی و . . .صرف بازی نیست بلکه مجال سوداگری پر شهرت و پر منفعت است ولی مردم که صاحبان باشگاهها و همه سوداگران بازار ورزش حرفهای هم میتوانند در زمره آنان باشند بازی را تماشا میکنند و به این تماشا نیاز دارند زیرا زندگیشان نمیتواند یکسره منحل در سودای سود باشد. این سودا جان را خسته میکند و میفرساید. مردم برای اینکه جانشان اندکی آزاد شود به بازی پناه میبرند تا از غم ها و گرفتاری های زندگی و از وسوسه محاسبه و مصلحت اندیشی آزاد شوند و اندکی تسکین و تعادل در وجودشان پدید میآید.
آیا فوتبال تمام اوصاف بازی را داراست؟
فوتبال یک بازی تمام و چیزی بیش از بازی است. بازی محبوب همه مردم جهان و شغلی پرسود برای معدودی باشگاه متنفذّ و بزرگ و جمعی از بازیکنان مستعد و توانا و نامدار. اگر بخواهم دقیق تر به پرسش شما پاسخ بدهم تکرار میکنم که فوتبال برای تماشاگران بازی است. برای صاحبان باشگاه ها و . . . بازرگانی است و برای بازیکنان هم بازی است و هم شغل.
شما در مقاله قبلیتان سیاست، اقتصاد، علم و ادب را مظاهر تجدد به شمار آوردهاید. آیا می توان ورزش را هم به عنوان یکی از این موارد برشمرد؟ من هرگز مطلق سیاست و علم و ادب را مظاهر تجدد ندانستهام و مگر کسی می تواند علم و ادب یونانی و ایرانی – اسلامی و هندی و قرون وسطایی را مظاهر دنیای متجدد بداند. من گفتهام که علم و ادب و سیاست موجود مظاهر تجددند یعنی اقتصاد و علم جدید و رمان نویسی و . . . را مظاهر تجدد دانسته ام تجاری شدن ورزش هم می تواند یکی از این مظاهر باشد مسلماً ورزش که در دوره جدید به حرفه تبدیل شده و به بازار تجارت راه یافته است میتواند شأنی از جهان جدید به حساب آید.
منبع:انسان شناسی وفرهنگ